قد نهال، خم از بار منت ثمر است
ثمر قبول مکن سرو این گلستان باش
چه شد که بار دگر یاد آشنا کردی
چه شد که شیوه ی بیگانگی رها کردی
به قهر رفتن و جور و جفا شعار تو بود
چه شد که بر سر مهر آمدی وفا کردی
منم که جور و جفا دیدم و وفا کردم
تویی که مهر و وفا دیدی و جفا کردی
بیا که با همه نا مهربانیت ای ماه
خوش آمدی و گل آوردی و صفا کردی
"شهریار"
کاری جدید از سید مهدی شجاعی
دعای مکارمالاخلاق
(دعای بیستم صحیفه سجادیه)
تاریخ چاپ : ۱۳۹۲
تعداد صفحات : ۴۸ صفحه
قطع : نیموزیری
نوبت چاپ : اول
قیمت : ۲۰۰۰۰ ریال
امشب به یاری حضرت حق، محضر دو بزرگوار رو درک کردم:
یکی حضرت آیت الله امجد که واقعا یکه!
و دیگری سید مهدی میرباقری.
اگه قسمت باشه چکیده ی فرمایشاتشون رو براتون می نویسم:
آیت الله امجد:
استاد مهدی میرباقری:
...
یاد این دو بیت افتادم:
کنون که صاحب مژگان شوخ و چشم سیاهی/نگاه دار دلی را که برده ای به نگاهی
چو در حضور تو ایمان و کفر یکسان است/چه دوزخی چه بهشتی چه طاعتی چه گناهی؟
...
استاد ادامه دادن:
....
لعن الله قاتلی فاطمه الزهراء
باز دریای دلم را بی نهایت میکنم
عاشقی را باز امشب هم رعایت میکنم
ماهی تنگم که عمری آرزوی رود داشت
حال در دریا به آن روزم حسادت میکنم
جا ندارد جز تو در یادم خدا هم شاهد است
پیش چشمانم تویی وقتی عبادت میکنم
سالها بگذشت ومن در به در درگاه تو
خادمانت را فقط گاهی زیارت میکنم
راه خود را گم کن و یک شب ز ما حالی بپرس
تا ابد با خلق آنشب را حکایت میکنم
کاش میکرد آه سردم در دل گرمت اثر
کاش تنها بشنوی وقتی شکایت میکنم
گریه کردن هم نکرد از من دوا دردی ولی
باز امشب خویش را با اشک راحت میکنم
مهدی کازرانی(حیران)
اولین بار که این بیت را خوندم نفهمیدم ولی وقتی فهمیدم خیلی لذت بردم! توصیه میکنم روی آن فکر کنید
ز اضطراب دل کند آن زلف عنبر فام رقص
میکند آری به بال مرغ وحشی دام رقص
تقدیم به حضرت زهرا سلام الله علیها و اهالی آن خانه علیهم السلام که مادرشان را در بستر دیدند و سوختند و اشک هایشان را از هم پنهان کردند.
به نیت شفای مادرم و مادرانی که از سایر شیعیان در بستر بیماری اند.
این متن داستان مانند را اردیبهشت 92 نوشتم در حالی که مادرم در بیمارستان بستری بود و قرار بود عمل شود:
یاعلی
بسم الله الرحمن الرحیم
از کوچه ها که می گذرم همه ی خانه ها روشن است و از پنجره هایشان بوی غذا می آید ، کوکب خانم انگار قورمه سبزی بار گذاشته است ، عجیب عطر و بویی دارد، از آشپز خانه ی خاله سکینه بوی پیاز داغ سر درد آوری می آید ، احتمالا دوباره میخواهد کشمش و پیاز داغ بریزد روی عدس پلوهای معروفش و به شکم گرسنه ی پسر گامبالویش صفایی بدهد. اما از خانه ما بوی غم می آید آنقدر غلیظ است که می خواهد خفه ات کند، سرفه ام می گیرد گلویم می سوزد ، اسپری آسمم را می زنم ،خانه ای که مادرش در بستر افتاده باشد از دور هم بوی غم می دهد ،بوی حزن ، بوی اندوه ، انگار چراغ ها همه خاموش باشند و غباری سیاه اطراف خانه را گرفته باشد.
شاید قبلا هم این داستان رو روی وبلاگ گذاشته باشم! شک دارم
دیشب بدجوری دلم گرفته بود، حال و حوصله ی درست و حسابی نداشتم، از یک طرف امتحان صبح را گند مال کرده بودم و از طرف دیگر فردا امتحان سختی داشتم، به ساعت که صدای تیک تاکش روی اعصابم پتک می کوبید نگاه کردم، شب از نیمه گذشته بود، رضا را راضی کردم که از روی درب دانشگاه بپریم و تا پارک سرچهارراه برویم بلکه حال و هوایمان عوض شود.
به شدت عصبی بودم، حس تبه کاری داشتم، سر شب با مشت زدم میز مطالعه ی مجید بیچاره را خُرد کردم تمام دستم زخم شده بود و توی سرمای پارک گز گز می کرد.
همیشه قرار نیست آدم فقط از بزرگتر خودش کار یاد بگیرد، خانم ها درخشنده و بنی اعتمادو... بیایند و بالا بردن مقام زن را از بانو آبیار بیاموزند، با فیلم های شما مقام هیچ زنی بالا نمی رود.
آنها که دغدغه ی حقوق زنان در جامعه دارند بیایند یاد بگیرند، با بزک کردن زن یا او را راننده ی تریلی کردن هیچ زنی به حقوقش نمی رسد شما فقط سعی کردید زن را برای مردها قابل دسترس تر کنید یا سعی کردید او را شبیه مردها درآورید ، با "شیار 143" ما معنای واقعی شرافت و کرامت زن را میفهمیم ، فمنیست های عالم پیش این فیلم لنگ انداخته اند و رفته اند، ما زن را خیلی بالاتر از آن میبینیم که آنها خیال می کنند.
آن ها در خواب هم نمیدیدند ارزش زن انقدر بالا باشد، همگی انگشت تعجب می گزند از این همه احترام به بانوان!
احسنت به بانو آبیار و هزار هزار آفرین به سرکار خانم مریلا زارعی.
دیشب به تقلید و تحت تاثیر کاریکلماتورهای پرویز شاپور ، در موضوع کتاب دست به قلم شدم شما قضاوت کنید چطور از آب درآمده؟
یاعلی
"کاریکلماتور" یک واژه ی ترکیبی است که احمد شاملو آن را برای جمله های طنز آمیز "پرویز شاپور" وضع کرد.
این جمله های طنز آمیز را می توانید در کتاب "قلبم را با قلبت میزان می کنم" مطالعه فرمایید.
برای نمونه:
افرادی که فکرشان سیاه است مویشان زودتر سفید می شود.
بهار پشت در باغ از سرما سیاه شده بود.
روزگار شب سیاه است.
بدن شب را با چراغ قوه زخمی کردم.
مسیر خورشید تاول می زند.
زبور عسل از مشاهده ی این همه عسل تقلبی انگشت به دهن مانده است.
پرنده سعی می کرد طوری بایستد که لا اقل سایه اش بیرون از قفس بیفتد!
***
این کتاب برای کسانی که اهل نویسندگی و یا شاعری هستند میتواند بسیار مایه ی الهام مفاهیم نو باشد:
خوار میگردند دنیا دوستان در چشم من
چون نظر صائب به دنیای محقر میکنم